خردمایه مداخلات دولتی در شکلگیری شبکههای همکاری علم و فناوری در ایران
چکیده مقاله:
دو الگوي متفاوت در دنيا براي شكلگيري شبكههاي همكاري علم و فناوري- به عنوان يكي از ابزارهاي كارآمد انتقال دانش و به اشتراكگذاري داراييها- تجربه شده است؛ در الگوي اول، شبكهها به صورت غيررسمي و با مشاركت خودجوش علاقمندان شكل گرفته و در الگوي ديگر، شبكهها به عنوان يك ابزار سياستي و با مداخله يك نهاد دولتي به صورت يك سازمان رسمي ايجاد شدهاند. در اين تحقيق، با مطالعه 7 مورد از مهمترين شبكههاي همكاري تشكيل شده در ايران از سال 1375 تا 1385 شمسي در حوزه علم و فناوري، به بررسي دلايل (و خردمايه) مداخلات دولتي در ايجاد شبكههاي همكاري پرداخته شده، مزايا و معايب هر يك از دو الگوي مذكور از نگاه افراد تاثيرگذار در شبكههاي مورد مطالعه، بررسي شده است. در اين راستا در قالب يك بررسي كيفي؛ ابزارهاي مختلف تحقيق شامل تحليل و بررسي مستندات، مصاحبههاي باز با موسسان شبكههاي مورد مطالعه و مشاهده مورد استفاده قرار گرفته است. با توجه به نتايج تحقيق، اگرچه اغلب فعالان شبكههاي مورد مطالعه، الگوي خودجوش را براي ايجاد شبكههاي همكاري مناسبتر ارزيابي ميكنند، با اين وجود، حداقل شش دليل از جمله؛ ضعف زيرساخت اجتماعي همكاري شبكهاي و نياز به سرمايهگذاري دولتي براي ايجاد زيرساختهاي مشترك، مداخله دولت در ايجاد شبكهها را اجتنابناپذير ميكند.
دو الگوي متفاوت در دنيا براي شكلگيري شبكههاي همكاري علم و فناوري- به عنوان يكي از ابزارهاي كارآمد انتقال دانش و به اشتراكگذاري داراييها- تجربه شده است؛ در الگوي اول، شبكهها به صورت غيررسمي و با مشاركت خودجوش علاقمندان شكل گرفته و در الگوي ديگر، شبكهها به عنوان يك ابزار سياستي و با مداخله يك نهاد دولتي به صورت يك سازمان رسمي ايجاد شدهاند. در اين تحقيق، با مطالعه 7 مورد از مهمترين شبكههاي همكاري تشكيل شده در ايران از سال 1375 تا 1385 شمسي در حوزه علم و فناوري، به بررسي دلايل (و خردمايه) مداخلات دولتي در ايجاد شبكههاي همكاري پرداخته شده، مزايا و معايب هر يك از دو الگوي مذكور از نگاه افراد تاثيرگذار در شبكههاي مورد مطالعه، بررسي شده است. در اين راستا در قالب يك بررسي كيفي؛ ابزارهاي مختلف تحقيق شامل تحليل و بررسي مستندات، مصاحبههاي باز با موسسان شبكههاي مورد مطالعه و مشاهده مورد استفاده قرار گرفته است. با توجه به نتايج تحقيق، اگرچه اغلب فعالان شبكههاي مورد مطالعه، الگوي خودجوش را براي ايجاد شبكههاي همكاري مناسبتر ارزيابي ميكنند، با اين وجود، حداقل شش دليل از جمله؛ ضعف زيرساخت اجتماعي همكاري شبكهاي و نياز به سرمايهگذاري دولتي براي ايجاد زيرساختهاي مشترك، مداخله دولت در ايجاد شبكهها را اجتنابناپذير ميكند.
دو الگوي متفاوت در دنيا براي شكلگيري شبكههاي همكاري علم و فناوري- به عنوان يكي از ابزارهاي كارآمد انتقال دانش و به اشتراكگذاري داراييها- تجربه شده است؛ در الگوي اول، شبكهها به صورت غيررسمي و با مشاركت خودجوش علاقمندان شكل گرفته و در الگوي ديگر، شبكهها به عنوان يك ابزار سياستي و با مداخله يك نهاد دولتي به صورت يك سازمان رسمي ايجاد شدهاند. در اين تحقيق، با مطالعه 7 مورد از مهمترين شبكههاي همكاري تشكيل شده در ايران از سال 1375 تا 1385 شمسي در حوزه علم و فناوري، به بررسي دلايل (و خردمايه) مداخلات دولتي در ايجاد شبكههاي همكاري پرداخته شده، مزايا و معايب هر يك از دو الگوي مذكور از نگاه افراد تاثيرگذار در شبكههاي مورد مطالعه، بررسي شده است. در اين راستا در قالب يك بررسي كيفي؛ ابزارهاي مختلف تحقيق شامل تحليل و بررسي مستندات، مصاحبههاي باز با موسسان شبكههاي مورد مطالعه و مشاهده مورد استفاده قرار گرفته است. با توجه به نتايج تحقيق، اگرچه اغلب فعالان شبكههاي مورد مطالعه، الگوي خودجوش را براي ايجاد شبكههاي همكاري مناسبتر ارزيابي ميكنند، با اين وجود، حداقل شش دليل از جمله؛ ضعف زيرساخت اجتماعي همكاري شبكهاي و نياز به سرمايهگذاري دولتي براي ايجاد زيرساختهاي مشترك، مداخله دولت در ايجاد شبكهها را اجتنابناپذير ميكند.
رضا اسديفرد، سید حبیباله طباطباييان، جهانیار بامدادصوفي، محمدرضا تقوا
دکتر رضا اسدیفرد دانشآموخته دوره دکتری مدیریت تکنولوژی از دانشگاه علامه طباطبایی، و از سال ۱۳۸۳ تاکنون مدیر شبکه آزمایشگاهی ستاد ویژه توسعه فناوری نانو معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، مدیر کارگروه صنعت و بازار همین ستاد فناوری از سال ۱۳۹۰، و همچنین دبیر اجرایی دو دوره نمایشگاه تجهیزات و مواد آزمایشگاهی ساخت ایران بوده است.