یادداشتهای کوتاه (9): مسیر طولانی از کارخانهداری تا صنعتیشدن (تلهیِ انتقال تکنولوژی- قسمت سوم)

اگر کشورها را از نظر تولیدات صنعتی بررسی و با هم مقایسه کنیم، تعداد کشورهایی که تولیدات کارخانهای زیادی دارند حداقل به 50 کشور میرسد. امروزه علاوه بر کشورهای مطرح از نظر تولید کالاهای صنعتی، بازیگران جدیدی مثل ویتنام، تایلند و کامبوج در شرق آسیا، مکزیک و برزیل در آمریکای جنوبی و لهستان و مجارستان در اروپا ظهور کردهاند. اما آیا کارخانهداری و افزایش تولیدات صنعتی لزوماً به معنی صنعتیشدن یک کشور است؟
مکزیک که درست پایین کشور آمریکا و در منطقه اتصال شمال و جنوب قاره آمریکا قرار دارد، نمونه جالبی برای مطالعه است. چند سال پیش که به همراه معاون وزیر امورخارجه کشورمان سفری کوتاه به آمریکای لاتین داشتیم، در یکی از جلسات مشترک، طرف مکزیکی آمار خیرهکنندهای از تولیدات صنعتی این کشور ارایه کرد. به عنوان مثال مکزیک سالانه چند ده میلیون دستگاه انواع لوازم خانگی تولید و روانه بازار آمریکا میکند و روی کاغذ، مکزیک با جمعیت 120 میلیون نفری، یازدهمین اقتصاد بزرگ جهان است. اما چهره پایتخت و مردم آن گویای چیز دیگری بود. اصلاً چرا ترامپ اصرار داشت که ارتباط خود را با چنین اقتصاد بزرگی با کشیدن یک دیوار حایل قطع کند.
یکی از دوستان اخیراً یک مورد جالب دیگر را در مورد مکزیک به من گفت. اینکه در طول زمان نسل جدید در مکزیک از رفتن به دانشگاه وحتی مدرسه امتناع میکنند چرا که کارخانههای آمریکایی به کارگر ساده کار میدهند و نه یک فرد تحصیلکرده. این مسئله تاییدکننده این واقعیت در مورد مکزیک است که شرکتهای آمریکایی تنها کارخانههای خود را در خاک این کشور مستقر کردهاند و چیزی از صنعت نصیب مکزیک نشده است.
اما چه فرقی بین کارخانه و صنعت و به عبارت دیگر “کارخانهداری” و “صنعتیشدن” هست؟
کارخانه متشکل از یک یا چند سوله و تعدادی ماشینآلات تولید است که یک ورودی ثابت را در طول زمان به یک خروجی ثابت که همان محصول کارخانه است تبدیل میکند. کارخانهدار توان تغییر فرآیند تولید و ورودی و خروجیهای آن را ندارد لذا در طول زمان هیچگونه نوآوری و تغییر در تولیدات کارخانه دیده نمیشود. بعید نیست که کیفیت تولیدات یک کارخانه با گذشت زمان و با استهلاک تدریجی ماشینآلات، کاهش یابد و اگر تقاضای بازار تغییر کند و یا رقبا محصولات جدیدتر و باکیفیتتری به بازار عرضه کنند، کارخانهدار یا باید اندوخته چندساله خود را صرف خرید ماشینآلات (و یا به زعم خودش فناوری) جدید از خارج کند و یا از گردونه رقابت به بیرون پرت شود.
این همان دور باطلی است که صنایع ما از کاشی و سرامیک گرفته تا نساجی، پتروشیمی و نفت سالهاست در آن گرفتارند. بیش از 10 بار برای خرید واحد تولید اولفین، 20 بار برای ایجاد کارخانه نساجی و 50 بار برای انتقال فناوری تولید کاشی و سرامیک، ارز و سرمایه از این کشور خارج شده است و پس از گذشت 40 سال از پیروزی انقلاب، هنوز بیش از 20 درصد کل واردات کشور (سالانه بین 8 تا 10 میلیارد دلار) به واردات ماشینآلات خط تولید و به باور برخی انتقال فناوری اختصاص دارد.
اما صنعت برخلاف کارخانه یک موجود زنده است که مرتباً خود را با تقاضای بازار وفق میدهد و برای حیات خود به خوراکی از جنس نوآوری درونزا نیازمند است. با این تعریف تعداد کشورهایی که به معنای واقعی صنعتی شدهاند شاید به سختی به تعداد انگشتان دو دست برسند و آنها بازیگران اصلی بازار هستند که در سختترین بحرانها اعم از طبیعی و بشرساخته، توان تابآوری دارند.
متاسفانه باید اذعان کنیم که ما بیش از آنکه در کشور، صنعت داشته باشیم کارخانه داریم. ما صنعت خودروسازی نداریم بلکه کارخانه خودروسازی داریم و خلاصه کلام اینکه: “راهی طولانی از کارخانهداری تا صنعتیشدن وجود دارد و اگر کشوری در مسیر درست نباشد هیچ وقت صنعتی نخواهدشد”.
رضا اسدیفرد- 31 شهریور 1399