یادداشتهای کوتاه (8): بزرگ مریخی، کوچک ونوسی

حدود 4000 شرکت دانشبنیانی که در حوزههای دانشبنیان هاردتک فعالیت دارند، چگونه باید راه خود را به بازار پیدا کنند؟ و از چه مسیرهایی میتوانند به بزرگ شدن اقتصاد کشور کمک کنند؟
شرکتهای دانشبنیان اگرچه به صورت بالقوه میتوانند به عنوان عامل پیوند بین دانشگاه و صنعت عمل کنند اما اگر بخواهند مسیر مستقل کسب و کار خود را ایجاد کنند و درگیر همه حلقههای زنجیرهیِ ارزش، از توسعه فناوری گرفته تا تولید، بازاریابی و فروش شوند، احتمال شکستشان بسیار بیشتر از شانس موفقیتشان خواهد بود، چرا که حتی اگر بتوانند مسیر سنگلاخ تجاریسازی و تولید را طی کنند و محصول خود را به بازار برسانند، نخواهند توانست سهم قابل توجهی از بازار را به دست آورند و بازی را به رقبای سنتی مسلط بر کانالهای بازار و شبکههای فروش خواهند باخت.
آنچه که در دنیا موجب شده، دانش و فناوری سهم عمدهای در اقتصادهای مبتنی بر نوآوری داشته باشد، حاصل کسب و کار مستقیم خود شرکتهای فناوری-محور نیست، بلکه نتیجه قرار گرفتن نوآوری این شرکتها در بستر تولید و تجارت شرکتهای بزرگ و بینالمللی است.
بخشی از موفقیت کشورهایِ پیشرو در دستیابی به اقتصاد مبتنی بر نوآوری، نتیجه زیست-بوم مناسبی است که در این کشورها برای همکاری فناورانه بین شرکتهایِ نوپای دارندهیِ فناوری و شرکتهای بزرگ صنعتی به عنوان متقاضی فناوری فراهم شده است.
به عنوان مثال در آمریکا اصلیترین آرزوی اغلب شرکتهای فناوری-محور رسیدن به حدی از جذابیت اقتصادی است که یک شرکت بزرگ را به خرید آنها ترغیب کند که در این زمینه از اصلاح اکتساب یا Acquisition استفاده میشود.
اهمیت همکاریهای فناورانه بین شرکتهای نوپا و شرکتهای صنعتی به حدی است که رویکرد اغلب شرکتهای بزرگ و همچنین سیاستگذاران نوآوری را به سمت نوآوریِ باز تغییر داده است.
نوآوریِ باز به معنی باز کردن درهایِ سازمانها و شرکتهای بزرگ به روی ایدههایِ نوآورانه و فناوریهای جدید از بیرون است. به عبارت دیگر، سازمان و بنگاههای صنعتی به این نتیجه رسیدهاند که همواره تعداد بیشتری از نوآوران و ایدههایِ نوآورانه در بیرون از مرزهای سازمان قرار دارند و اگر سازمان صرفاً به نوآوریهای واحد تحقیق و توسعهیِ خود اتکا کند، عرصه رقابت را به بنگاههای دیگر واگذار خواهد کرد.
در نتیجهیِ همین رویکرد، مدلهای متنوعی برای همکاری فناورانه بین شرکتهای نوپا و شرکتهای بزرگ شکل گرفته است. برون سپاری فعالیتهای تحقیق و توسعه، اعطای مجوز بهره برداری از فناوری، خرید سهام شرکت نوپا و یا خرید کامل آن (اکتساب) از جمله این مدلهاست.
با وجود فضای امیدبخش و با نشاطی که در چند سال اخیر در زمینه کارآفرینی و ایجاد شرکتهای نوپا در کشور شکل گرفته است، اما این خطر بصورت جدی وجود دارد که مدیران و موسسان جوان شرکتهای نوپا، دچار شیفتگی نسبت به داراییهای فناورانهیِ خود شوند و توانمندیهای مکملِ مورد نیاز برای تجاریسازی دستاوردهای فناورانه را نادیده بگیرند.
حمایتهای دولتی در قالب صندوقهای مختلف و نهادهای حامی میتواند به منزلهیِ چراغ سبزِ اشتباه به این دسته از مدیران جوان و کم تجربه باشد. اغراق نیست اگر بگوییم بسیاری از کارآفرینان جوان در شرکتهای نوپا، مَثَل فردی هستند که دکمهای را در دست دارد و رویای کارخانه کت و شلواردوزی را در سر میپروراند.
اغلب تیمهای توسعهدهندهیِ فناوری، سرمایهپذیر نیستند و میان پیشنهاد سرمایهگذاری و تسهیلات وام، گزینه دوم را ترجیح میدهند. آنها برای این رویکرد خود دلایل مختلفی از قبیل ترس از حلشدن در شرکت بزرگ، تصاحب دارایی فکریشان توسط شریک صنعتی و یا ارزشگذاری کمتر از انتظار داراییِ فناورانه توسط سرمایهگذاران دارند.
ضعف سرمایهپذیری در شرکتهای نوپا، به هیچ وجه به این معنا نیست که شرکتهای بزرگ برای همکاری فناورانه آمادهاند. در زیست بوم نوآوری کشور، شرکتهای بزرگ صنعتی نیز با مسایل و موانع زیادی برای همکاری فناورانه روبرو هستند.
آنها تجربه استفاده از یک دانش بومی در مقیاس صنعتی را تجربه نکردهاند و اغلب فناوری را در قالب تجهیزات خط تولید از کشورهای پیشرفته خریداری کردهاند، اغلب این شرکتها واحد تحقیق و توسعه به معنای واقعی ندارد و قادر نیستند نیازهای فناورانه خود را به زبان علمی بیان نموده و صورتبندی کنند.
اگر علاقمند به آشنایی بیشتر با ظرایف همکاری فناورانه بین شرکتهای نوپای دانشبنیان و شرکتهای صنعتی هستید، مطالعه کتاب “بزرگ مریخی، کوچک ونوسی” با بررسی حدود 40 مورد همکاری فناورانه بین شرکتهای ایرانی، میتواند مفید باشد.
منبع: برگرفته از پیشگفتار کتاب “بزرگ مریخی، کوچک ونوسی” نوشته رضا اسدیفرد و همکاران، انتشارات رسا، 1397، تهران.
رضا اسدیفرد- 25 شهریور 1399